اعجاز قران
























انتظار فرج

آشنایی با شیطان پرستی

            زوجيّت در همه چي

نگاهی گذرا به آيات علمي قرآن كريم

به مثالي ديگر در اين زمينه توجّه كنيد:

پروردگار متعال در آيهء 49 سورهء ذاريات مي‌فرمايد:{وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ} : و از هر چيزي دو گونه (نر و ماده) آفريديم تا شايد كه شما عبرت گيريد.

معاصران نزول قرآن كريم، از اين آيهء مباركه چنين استنباط مي‌كردند كه پروردگار متعال به قدرت مطلقهء خود، اشياي متنوع را در تقابل با هم آفريده است.

از حسن تابعي روايت شده است كه نامبرده، زوجين را به شب و روز، آسمان و زمين، ماه و خورشيد، بر و بحر و زند‌گي و مرگ تفسير نموده و در اين راستا اشياي ديگري را نيز بر مي­شمرد و نهايتاً هر كدام آنها را زوج ديگري معرفي ­كرده و در آخر مي­گويد: فقط خداي عزّوجلّ است كه فرد بوده و هيچ مثل و مانندي ندارد اما بقيهء كائنات همه در برابر خود مقابلي دارند.

با آنكه اين گونه برداشت نيز از آيهء كريمه نوعاً صحيح است، اما علم جديد مي‌آيد تا از آيهء كريمه تفسير علمي نويني ارائه نمايد؛ و آن اين است كه: زوجين در اين آيه بر حقيقت خود حمل مي‌شود. يعني اينكه مراد از آن، دو جنس مخالف از نظر نري و ماده‌گي مي‌باشد؛ زيرا هيچ چيز در دايرهء هستي نيست مگر اينکه نر و ماده‌يي دارد؛ اعم از انسان، حيوان، نبات، جماد و غيره... چه آنها كه ما مي‌دانيم و مي­شناسيم و چه آنها كه ما نمي‌دانيم. چنانکه جديدترين تئوري در مورد اصل و بنياد آفرينش نيز مي‌گويد: بنياد تمام كائنات متشكل از دو زوج است كه اين دو زوج به زبان علم جديد، عبارت از الكترون و پروتون مي‌باشند.

بلي همهء موجودات، چه آنها كه ما مي‌شناسيم و چه آنها كه نمي‌شناسيم، از زندگي به شيوهء زوجيّت يا نرينه‌گي و مادينه‌گي برخوردار اند. چنانکه آيهء كريمهء 36 سورهء يس نيز مي‌گويد: {سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الأزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لا يَعْلَمُونَ} پاك خدايي كه از آنچه زمين مي‌روياند و نيز از خودشان، و از آنچه نمي‌دانند، همه را نر و ماده گردانيده است

البته اين اعجاز خيره‌كنندهء علمي ديگري از اعجازهاي قرآن است كه علم جديد با تمام خضوع در برابر آن ايستاده است.

و از نوع دوم: در نوع دوم از آيات متعلق به اعجاز علمي قرآن كريم، با آياتي رو به رو مي‌شويم كه تا ظهور نهضت‌هاي علمي اخير بشر، انسان قديم، انسان عصر بعثت و بعد از آن نيز، از موضوعات مطرح ‌شده در آنها مطلقاً هيچگونه شناخت و معرفتي نداشته است. بنابراين قرآن كريم با طرح اين موضوعات و ارائهء اين قوانين علمي، در واقع از اسرار بسيار مهمي پرده برداشته است كه اكتشافات علمي جديد به تفسير آنها كمك شاياني نموده اند.

تجلّى قرآن در عصر علم

 

به طور كلّي مي‌توان آياتي را كه به بُعد اعجاز علمي قرآن كريم ارتباط مي‌گيرند، به دو نوع تقسيم كرد:

نوع اوّل:آياتي اند كه بشر قبل از انكشافات علمي عصر حاضر، از آنها شناخت و آنگاهی سطحي داشته است؛ هر چند كه به تمام ابعاد و اعماق آن آشنا نبوده است.

نوع دوم:آياتي اند كه انسان عصر قديم، مطلقاً از مفاهيم مطروحه در آنها هيچ شناخت و معرفتي نداشته است.

در ارتباط با نوع نخست از این آيات كه قدیمیان از آن معرفت و شناخت جزئي داشته اند و اين معرفت نسبت به شناخت‌هاي جديدي كه انسان امروز به فضل اختراعات جديد علمي از همان موضوعات كسب نموده، بسيار ناقص بوده است، بايد گفت كه: قرآن كريم اولاً اين بخش از موضوعات را به زبان علمي مطرح نموده است، در حالي كه علم در عصر نزول قرآن به كشف آنها موفق نگرديده بود. و ثانياً: قرآن كريم در تبيين آياتی این گونه، كلمات و تعبيراتي را به كار گرفته است كه با نحوهء نگرش و شناخت قدما از همان موضوعات نيز سازگار بوده است. چه اگر قرآن در آن عصر به زبان تكنيكي علم جديد سخن مي‌گفت، اين امر قطعاً موجب اختلاف تلقّي و برداشت ميان پيشينيان مي‌گرديد و در چنين حالتي، هدف حقيقي از نزول قرآن كريم كه همانا اصلاح و هدايت نوع انسان است، تحت الشّعاع اين قضیه قرار مي‌گرفت.

اينك به بيان مثال‌هايي از نوع نخست مي‌پردازيم:

 

1-   ستونهاي غيرمرئي آسمان:

خداي بزرگ در آيهء دوم سورهء مباركهء رعد مي‌فرمايد: اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا

خداوند ذاتي است كه آسمانها را بدون ستونهايي كه شما آنها را ببينيد، برافراشت    

اين آيهء کریمه با نحوهء نگرش قدما به آسمانها مطابقت دارد؛ زيرا مردم قديم بالاي سر خود دنياي بزرگي را مشاهده مي‌كردند كه به خودي خود بر پاست و هيچگونه پايه و ستوني هم ندارد. امروز در عصر جديد نيز ملاحظه مي‌كنيم كه مردم زمان ما تفسير مشاهدات خود را در اين آيهء مباركه مي‌توانند يافت؛ مشاهداتي كه از يكسو نشان‌دهندهء اين امر است كه اجرام آسماني ظاهراً بدون هيچ ستوني در فضاي بي‌نهايت بر پا مي‌باشند، اما از سوي ديگر براي آنها ستونهاي غير مرئيي وجود دارد كه اين ستونها در قانون جاذبه تمثيل و تعريف مي‌شوند.

آري! در واقع اين نيروي عظيم جاذبه است كه به اجرام آسماني كمك مي‌كند تا در جغرافياي معين خود باقي مانده و در مدارهايي منظم سير نمايند.

اگر دقّت كنيم، تعبير قرآن از قانون جاذبه به ستونهاي غيرمرئي تعبير معجزانه‌يي است؛ چه اگر قرآن كريم كتاب پروردگار بزرگ نمي‌بود، در آن صورت هزار و چهارصد سال قبل كه هيچ انساني در روي زمين به وجود ستوني براي اجرام آسماني معتقد نبود و حتي هيچ نظريّه‌يي هم در اين رابطه وجود نداشت، ديگر به ذكر جملهء بِغَيرِ عَمَداٍ تَرَونَهَا كه براي مخاطبان قرآن در عصر بعثت، معني و مفهوم خاصي را به همراه نداشت، هيچ لزومي احساس نمي‌شد. اما از آنجا كه قرآن كريم تنها كتاب عصر بعثت نيست، بلكه كتاب معجز پروردگار تا يوم القيامه است بنابراين، تعابير علمي به كار گرفته شده در آن نيز تا روز قيامت كارآيي خود را محفوظ نگه مي‌دارند.

2- حركت منظم اجرام آسماني:

قرآن كريم در آيهء (40) سورهء مباركهء يس در بارهء خورشيد و ماه مي‌گويد:

وَكُلٌّ فِي فَلَك يَسْبَحُونَ : هر كدام آنها در سپهري شناور اند

انسان عصر قديم، حركت ستارگان را مشاهده مي‌كرد و مي‌ديد كه اين موجودات آسماني، در زمان معيني از يكديگر فاصله گرفته يا به همديگر نزديك مي‌شوند. از اين روي، تعبير قرآني فوق الذكر براي خورشيد و ماه، هيچ تعجب يا استبعادي را در ميان مخاطبانش بر نمي‌انگيخت.

اما ره‌آوردهاي علمي جديد، به اين تعبيرات جامهء نويني پوشانده و ابعاد و اعماق جديدي را بر آن افزود. چه آنگونه كه مشاهدات و مطالعات جديد علمي نشان دادند، قرآن نه فقط براي حركت اين اجرام آسماني تعبيرات دقيقي را به كار گرفته است، بلكه حتي با اين تعبيرات، كليدهاي اصلي بحث‌هاي نجومي و نجومي را نيز در اختياز دانش نوين بشري قرار داده است.

طوري كه همه مي‌دانيم، قرآن كريم در زماني نازل گرديد كه علم نجوم به حقايق مطرح شده در قرآن به اين ارتباط، دسترسي پيدا نكرده بود، بلكه بررسیهاي علماي نجوم چندين قرن پس از نزول قرآن ادامه يافت تا سرانجام با اختراع آلات و ابزاري چون رصدخانه‌ها و تلسكوبها، بشر به يافته‌هاي جديدي از دانش نجومي دست پيدا كرد و آنگاه به همان‌ جايي رسيد كه قرآن كريم قرنها قبل از آن مطرح كرده بود.

هنگامي كه گاليله در سال 1609م به اختراع تلسكوبي موفق گرديد كه مي‌توانست اجسام واقع‌ شده در فاصله‌هاي دور را سي بار و سطح آنها را هزار بار به ساحهء ديد انسان نزديكتر سازد، درست در اين زمان بود كه دانش نجوم امكان علمي آن را يافت كه به پاره‌يي از حقايق مهم در اين زمينه دست پيدا نمايد و از جمله به اين حقيقت كه خورشيد بر مدار خاص خود شناور است. چه با ترصد خورشيد به وسيلهء اين تلسكوب، وجود مناطق سياهي در كرهء فوق الذكر به مشاهده رسيد كه این مناطق از يك كنارهء قرص خورشيد به كنارهء ديگر آن در حال انتقال و حركت بوده، سپس به مدت دو هفته كاملاً ناپديد مي گرديدند و باز مجدداً ظاهر مي‌شدند. گاليله از طريق اين مشاهدات، به اين نتيجه دست يافت كه خورشيد بر مدار خود حركت دوراني دارد. با ترصد سيارات ديگر نيز ثابت شد كه زمين نيز داراي حركت دوراني است و آنگونه كه قبلاً پنداشته مي‌شد ساكن و بي حركت نمي­باشد. به همين ترتيب ديري نگذشت كه حركت دوراني هر يك از خورشيد و ماه در مدارهاي مخصوص آنها نيز ثابت گرديد و بر مبناي اين رهيافتها اين حقيقت که هرگز متصور نيست تا خورشيد بتواند مهتاب را دريافته و خود را به آن برساند، به اثبات رسيد.

پس چرا نبايد به اعجاز علمي قرآن كريم باور كنيم، در حالي كه حدود 1039 سال قبل از آنکه گاليلهو همكارانش به اين نتايج نجومي دست پيدا كنند، قرآن كريم در آيهء 40  از سورهء مباركهء يس به صراحت بيان كرد كه:

لا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي نجوم يَسْبَحُونَ : نه در گردش منظم عالم، خورشيد را شايد كه به ماه فرا رسد و نه شب بر روز سبقت مي‌گيرد و هر يك در مدار معيني در فضاي بي‌پايان شناورند.

چنانکه قرآن يك‌هزار و چهارصد سال قبل، نه فقط در يك آيه، بلكه در آيات عديده‌اي كه بعداً روي آنها مروري خواهيم داشت، حركت دوراني منظم زمين را نيز به اثبات رساند.

3- وجود برزخ در ميان درياها:

قرآن كريم در سوره‌هاي فرقان و رحمان قانوني را كه مخصوص آب است، ذكر مي‌كند. در آيهء 53 سورهء فرقان مي‌گويد:

وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا : و اوست ذاتي كه دو دريا را به هم درآميخت كه اين يكي داراي آب گوارا و شيرين و آن ديگر، شور و تلخ است و بين اين دو آب در حين به هم آميختن آنها واسطه و حايلي قرار دارد تا هميشه از هم جدا باشند

و در آيات 19 و 20 سورهء رحمان مي‌گويد:

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ : اوست ذاتي كه دو درياي شور و شيرين را به هم در آميخت، به نحوي كه در ميان آنها پردهء حايلي قرار داد كه به هم در نمي­آميزند .               

بيگمان پديدهء طبيعيي‌ كه قرآن در اين آيات از آن ياد مي‌كند، از قديم‌ترين عصرها تا كنون نزد انسان شناخته شده بوده است؛ اين پديدهء طبيعي مي‌گويد: هر گاه دو رودخانه در يك گذرگاه آبي با همديگر يك جا شوند، آب يك رودخانه با آب ديگري در هم نمي‌آميزد.

به طور مثال در شهر چانگام واقع پاكستان شرقي، دو رودخانه با هم يكجا شده و سپس مسير خود را به سوي شهر اراكان در كشور برمه طي مي‌كنند، وقتي هر بيننده‌يي به سوي اين رودخانه بنگرد، خط فاصلي را به عنوان مرز ميان دو رودخانه در ميان آنها مشاهده مي‌كند و بدين گونه ملاظه مي­نمايد كه هر يك از اين رودخانه‌ها، استقلال خويش را به گونه­يي محسوس حفظ كرده اند. جالب توجّه است كه در يك پهلوي این رودخانه آب شيرين و در پهلوي ديگر آن آب، نمكين مي‌باشد. نگارنده نيز در كشور پاكستان جريان مستقل دو رودخانهء مختلف را كه با هم يكجا مي‌شوند، ولي هر كدام آنها استقلال خود را به وسيلهء يك خط فاصل نشان مي‌دهند، بالاي پل اتك كه مرز فاصل ميان ولايت سرحد و ولايت پنجاب پاكستان است مشاهده نموده است. رودخانهء اتك از كوه‌هاي كشور ما افغانستان سرچشمه مي‌گيرد و رودخانهء ديگر از كوه هاي سرزمين پاكستان. اين دو رودخانه دقيقاً در نزديك پل اتك كه در ميان راه پيشاور و اسلام آباد  قرار گرفته با هم يكجا مي‌شوند و شما از فراز پل درحال عبور اين خط فاصل را آشكارا مشاهد مي­كنيد. البته تمام رودخانه‌هايي كه به سواحل درياها نزديك اند، نيز عين وضعيت را دارا مي‌باشند.

آنسان که گفتيم، اين پديده در نزد انسانهاي قديم نيز شناخته شده بود، اما بشر قانون مربوط به آن را فقط از چند دهه به اين سو كشف كرد؛ زيرا مشاهدات و تجارب علمي نشان دادند كه در اينجا قانوني هست كه اشياء سيال را در تحت ضابطهء خاصي نگه مي‌دارد كه آن را به نام كشش سطحي مي‌نامند؛ اين قانون حكم مي‌كند كه دو مايع سيال به دليل اختلاف و تفاوتي كه در كيفيت جذب و ذوبان آنها وجود دارد، در همديگر آميخته و يا به تعبير دقيق‌تر ذوب نشوند. علم جديد از اين قانون كه قرآن از آن به عنوان برزخ تعبير نموده، فراوان بهره برده است. هرچند ما با همهء اطمينان گفته نمي‌توانيم كه مراد از برزخ در قرآن كريم، همان قانون كشش سطحي ‌ است كه در ميان دو آب وجود داشته و مانع در هم آميختن يك آب با آب ديگر مي‌شود، اما كشف اين قانون مسلماً در راستاي تفسير آيات قرآني فوق الذكر قرار دارد.

قانون برزخ يا به تعبير جديد كشش سطحي را مي‌توانيم با مثال ساده­يي بيشتر روشن سازيم: شما مثلاً وقتي پياله‌يي را پر از آب مي‌كنيد، اين پياله لبريز نمي‌شود مگر آنگاه كه آب از سطح پياله به يك اندازهء معيني بالاتر برود، چرا؟ به دليل اينکه همانگاه كه اجزاي مايع سيال، بالاتر از سطح پياله چيزي را نمي‌يابند كه به آن اتصال يابند، واپس به ما تحت خود بر مي­گردند و در اين زمان است كه پردهء ظاهراً نرم و ظريفي بر سطح آب ايجاد مي‌شود و همين پرده است كه آب را تاحد يك فاصلهء معين، از بيرون ريختن از پياله مانع مي‌گردد. اين پرده برخلاف آنچه ظاهراً ديده مي‌شود، چندان هم نرم نيست و به درجه‌يي قوي مي‌باشد كه اگر شما سوزني از آهن را بالاي آن بگذاريد، به آب داخل پياله غوطه‌ور نمي‌شود. چنانچه همين پرده است كه مانع اختلاط آب و روغن، و آب شيرين و آب شور با يكديگر نيز مي‌شود.

4- ربُّ المشارق والمغارب:

خداي سبحان در كتاب بزرگ خود مي‌فرمايد:

رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ : روردگار مشرق و مغرب. [شعرا/28]

رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ :پرودرگار مشرقين و مغربين. [الرحمن/17]

رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ : پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها [معارج/40]

ملاحظه مي‌كنيم كه در آيهء اول، مشرق و مغرب به لفظ مفرد، در آيهء دوم به صيغهء تثنيه و در آيهء سوم به صيغهء جمع ذكر شده‌اند.

اكنون اگر ما هر يك از اين آيات را فراخور حجم تفکّر عقلي بشر در هنگام نزول آن تفسير كنيم، مي‌بينيم كه:

1.    در آيهء اول: مفهوم مشرق عبارت از جهت طلوع خورشيد، و مفهوم مغرب جهت غروب آن است. پس هنگامي كه خداي سبحان مي‌گويد: «پروردگار مشرق و مغرب»؛ ديگر در اينجا ميان عقل بشر زمان بعثت و آيهء مباركه تعارضي پديدار نمي‌شود.

بعد از آن، اگر از ديد معاصران نزول قرآن به آيهء دوم يعني: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ  نگاه كنيم، ملاحظه مي‌كنيم كه تفسير آن در عصر نزول قرآن به دو معني كاربرد دارد يكي جهت شرق، و ديگري مكان معين طلوع‌گاه خورشيد. به همين گونه مغرب نيز داراي دو معني است: يكي جهت مغرب و ديگري مكان معين غروب گاه خورشيد. يعني اينکه از ديدگاه عقل بشر در عصر نزول قرآن، آيهء مباركه­يي كه (مشرقين و مغربين) را به لفظ تثنيه ذكر نموده، دو معناي جهات مشرق و مغرب و دو مكان معين طلوع و غروب خورشيد را ـ هر دو ـ در خود جمع نموده است كه اين تفسير، همان برداشت متعارف از آيهء فوق در زمان نزول قرآن كريم مي­باشد.

2.    اما چون به رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ مي‌رسيم، مي‌بينيم كه تفسير آن در وقت نزول آيهء مباركه اين است كه: هر سرزميني از خود طلوعگاه و غروبگاه مخصوصي دارد و خداوند ذوالجلال است كه فرمانفرماي همه اين طلوعگاه‌ها و غروبگاه‌هاست.

ولي اگر از عصر نزول قرآن كريم گذر كرده و به اين آيات از ديدگاه مفاهيم علمي معاصر نظر اندازيم، ملاحظه مي­كنيم كه تفسير معاصر اين آيات، با تفسير زمان نزول آنها اختلاف مفهومي پيدا مي‌كند.

ابتدا از رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ آغاز مي‌كنيم؛ آيهء كريمه در اينجا به معني عام خود تفسير مي‌شود ليكن از اين عموميت كه بگذريم، مي‌بينيم كه خداي متعال در اين آيه، كلمهء مشرق را به كلمهء مغرب پيوسته گردانيده است. البته تفسير دقيق علمي اين تقارن اين است كه در واقع امر، بدون مغرب، مشرقي وجود ندارد كه كرويت زمين اين امر را حتمي مي‌گرداند. يعني در عين وقتي كه خورشيد از يك جهت غروب مي‌كند، در عين همان لحظه از جهت ديگر آن طلوع مي‌نمايد. بنا براين، وقتي خداي عزّوجلّ مي‌گويد: پروردگار مشرق و مغرب و نمي‌گويد: پروردگار مشرق و پروردگار مغرب اين دقيقاً بدان معني است كه براي مغرب مفهوم جداگانه­يي از مشرق قائل نمي‌شود بلكه اين دو را كاملاً با همديگر پيوند مي‌زند. پس معني اين تقارن دقيقاً اين است كه طلوع و غروب هر دو در يك زمان انجام مي‌گيرند. يعني در عين زمان که خورشيد در يك سرزمين غروب مي‌كند، در قلمرو ديگري طلوع نموده است؛ تفسير و ديدگاهي كه با برداشتهاي عقلي بشر در هنگام نزول قرآن بيگانه است، چر اكه عقيدهء حاكم در عصر نزول قرآن اين بود كه مشرق و مغرب، دو جهت كاملاً جداگانه­يي بوده و تماماً در مقابل همديگر قرار دارند. پس ملاحظه مي‌كنيم كه قرآن كريم در اين آيه، معنايي را به اذهان بشر معاصر نزول خويش القا مي‌كند كه تماماً با ديدگاه آنان همخواني دارد در عين حالي كه با جديدترين دستاوردهاي دانش زمان ما نيز تفسير مي‌شود.

بعد از اين، به آيهء كريمهء: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ مي‌رسيم و از زاويهء علم جديد با اين سؤال رو به رو مي‌شويم كه چرا قرآن كريم در اين آيه هر كدام از مشرقين و مغربين را بالاستقلال به صيغهء تثنيه ذكر كرده است و باز به علاوهء اينکه مشرقين و مغربين را به صيغهء تثنيه آورده، كلمهء ربّ را نيز در آغاز هر صيغه به طور جداگانه ذكر نموده است كه اين امر، مفيد استقلال و تباين آنهاست؟

در پاسخ بايد گفت: اگر ما به كرهء زمين بنگريم مي‌بينيم كه اين كره در واقع به دو بخش تقسيم شده است، كه نيم آن روشن و نيمهء ديگر آن در عين زمان تاريك است. نيمهء روشن آن از خود طلوعگاه و غروبگاهي دارد، در حالي كه نيمهء تاريك آن در تاريكي ديجوري خود شناور است. و چون كره تماماً دور زند، باز نيمهء تاريك آن با خورشيد رو به رو مي‌شود در حالي­كه  نيمهء روشن آن در تاريكي مطلق فرو رفته است. بنابراين نيم كره‌يي كه تاريك بوده است، از خود مشرقي دارد. و نيم‌كره‌يي كه در روشني به سر مي‌برده است، در تاريكي شناور مي‌گردد. بنابراين، زمين در عموميت خود، داراي دو مشرق است؛ مشرقي كه خورشيد از آن نيم كره را روشن مي‌كند و مغربي در عين حال. و وقتي كره تماماً دور مي‌خورد و نيم كرهء ديگر آن مي‌آيد، باز اين نيمه از خود مشرق و مغرب جداگانه­يي دارد. به اين ترتيب، آيهء: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ به ما مي‌گويد كه نيم كره‌يي كه در تاريكي شناور است، داراي مشرق و مغربي نيست در عين حالي كه نيمهء روشن آن را مشرق و مغربي است. و چون و ضع منعكس شود، اين نيمهء ديگر صاحب مشرق و مغرب مي‌شود در حالي كه نيمهء اول، باز مشرق و مغرب خود را از دست مي‌دهد. پس با اين حساب است كه كرهء زمين، در عموميت خود، داراي دو مشرق و دو مغرب جداگانه مي‌باشد.

وچون به : رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ مي‌رسيم، مي‌بينيم كه با تقدم حاصله در علم نجوم، اين حقيقت ديگر روشن مي‌باشد كه ما در هيچ كشوري از كشورهاي جهان، مشرق و مغرب واحدي نداريم بلكه اين مشارق و مغارب متعدد و بي شمار اند كه در هر جايي از زمين وجود دارند؛ زيرا در واقع امر، زاويهء طلوع در مكانهاي مختلف تغيير مي‌كند. و به همين ترتيب زاويهء غروب نيز؛ اما حسّ انسان ظاهراً اين امر را درك نمي‌كند. در حالي كه اگر ما به كرهء زمين بنگريم، در مي‌يابيم كه در هر جزئي از يك ثانيه، مشرقي است كه خورشيد در آن بر شهري طلوع مي‌كند در عين حال كه از شهري ديگر غروب نموده است. يعني در واقع ما براي هر منطقه از جهان، ميليونها مشرق و مغرب داشته و به طور قطع مي‌دانيم كه مشرق و مغرب حتي در يك كشور واحد هم، در ايام يك سال دو بار تكرار نمي‌شود  و خورشيد هرگز بر يك شهر از عين مكاني كه ديروز از آن طلوع نموده، طلوع نمي‌كند. هرچند جهت طلوع نيز يكي است اما مسلماً زاويهء آن در هر روز فرق مي‌كند؛ و همچنين است غروب. همين اختلاف البته، در فصول مختلفهء سال نيز حاكم مي باشد. يعني طلوع خورشيد در زمستان، با طلوع آن در بهار و خزان متفاوت است. و چنين چيزي ممكن نيست مگر اينکه زمين در هر سال يك بار بر محور خورشيد حركت دوراني داشته باشد. در واقع همين حركت است كه براي هر روز، مشرق و مغرب جداگانه، يا زاويه‌هاي طلوع و غروب جداگانه، بلكه حتي وقت‌هاي جداگانه و مختلف ايجاد مي‌كند؛ به طوري كه وقت هر روز با وقت روز ديگر تفاوت دارد.

 به جاي اينکه براي اثبات اين حقيقت به پيچيد‌گي هاي علم نجوم وارد شويم، بهترين مثال براي ما همين روزهء ماه رمضان است. ملاحظه مي‌كنيم كه ما در ماه مبارك رمضان، در افطار هر روز، مغرب جداگانه‌يي از روز ديگر داريم. و همچنين در خودداري از اكل و شرب، طلوع ديگري غير از طلوع روز قبل. اوقات نماز نيز در هر روز نسبت به روز ديگر فرق مي‌كند كه اينها همه تابع حركت زمين بر محور خورشيد است.

دقيقاً در اينجاست كه ما به عمق مفهوم علمي آيهء كريمهء رَبُّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ آشنا مي‌شويم و در برابر اعجاز علمي اين سه آيهء مباركه كه با سه گونه تعبير از يك حقيقت كه همانا طلوع و غروب خورشيد است، نازل گرديده اند و هر يك از نظر علمي در نهايت دقّت قرار دارند، خيره مي‌مانيم.

شيخ محمد متولي الشعراوي كه مبحث فوق را در كتاب خود: معجزة القرآن الكريم بازنموده است، بعد از تبيين اين حقيقت مي‌گويد:

من مي‌خواهم در اينجا روي اين نكته تأكيد نمايم كه داده‌هاي قرآن در آيهء اوّل، يعني: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ داده‌هاي آن در آيهء دوم يعني: رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ را ملغي و بي اعتبار قرار نداده است. و باز داده‌هاي اين هر دو آيه، عطا و بخشش آن در آيهء سوم، يعني: رَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ را مخدوش نگردانيده است بلكه هر آيه در جاي خود، عطا و دهشي مستفيض و عظيم را براي بشريت ارمغان مي‌كند.

حتي تقدم علميي‌ كه بسياري از مفاهيم متعارف و ديگاه‌هاي سنتي در عرصهء علوم هستي شناسي را تغيير داده است، هر گز نتوانسته معني اين آيات را تغيير دهد بلكه تماماً با آنها همآهنگ گرديده است. او مي افزايد: در اينجا سخني را به خاطر مي‌آورم كه در يكي از نسخ خطي قديمي خوانده بودم. نويسندهء اين مخطوطه مي‌گويد: اي زمان! كه در تو هست همهء زمانها! معناي اين سخن اين است كه زمان در كائنات يك امر نسبي است. مثلاً وقتي من در اينجا در محلهء الحسين قاهره نماز ظهر را ادا مي‌كنم، مردمي ديگر در بعضي از جاهاي ديگر دنيا در عين زمان نماز عصر را برگزار مي‌نمايند، جمعي ديگر در يك جاي سوم نماز مغرب را. جمعي چهارم در جاي ديگري نماز عشا را و جمعي پنجم در جايي ديگر، نماز صبح را. يعني اينکه در روي زمين در يك وقت واحد، جهت اداي نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشا و بامداد، براي خداي عزّوجلّ اذان و اقامه خوانده مي‌شود و از اين روي، در تمام اوقات و لحظات زمان، ذكر و نيايش حق­تعالي جاري است.

اين فقط سه آيه از آيات قرآن كريم است كه مرزهاي زمان را درنورديده و با تقدم علمي بشر، دقّت در تعابير و معاني آن روشن گرديده است به طوري كه اين آيات در هنگام نزول قرآن عطا و بخششي داشته اند، امروز عطاي ديگري دارند و اي چه بسا كه در زمانهاي آينده و بعد از تقدم بيشتر علم، باز بخششها و دريافتهاي مجدد ديگري داشته باشند؛ از آن رو كه عطاياي قرآن هميشه متجدّد و متطوّر مي‌باشد.

اعجاز قرآن كريم درا ينجا اين است كه براي هر عصر و هر نسل، عطاياي خاص خود را داراست و نياز هر عقل را نيز، مطابق ظرف و محمل آن برآورده مي‌كند بدون آنکه اين كار، با حقيقت علميي در تناقض باشد و يا با حقايق هستي در تصادم. تصادم حقايق هستي با حقايق قرآن از آن رو منتفي است كه فاعل در حقيقت خداي متعال است، خالق نيز هم اوست و گوينده نيز خود او مي­باشد. و اين، خود يكي از نواحي اختلاف قرآن كريم در معجزاتش با كتب آسماني ديگر است؛ امري كه شيخ شعراوي در ابواب ديگر كتابش از آن به تفصيل سخن گفته و ما را در اين رساله مجال بازكردن بيشتر آن نيست.

  بر گرفته از تحقیقات محقق هراتی جناب اقای :دكتر عبد الرؤوف مخلص

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم بهمن 1387ساعت 2:30  توسط نوای دل   |  نظر بدهید

 

 

                                                  معجزه جاوید پیامبر

پيامبر اسلام همانند ساير پيامبران الهى براى اثبات نبوت خود معجزات فراوانى داشته است كه بزرگترين آنها قرآن است. در اين مقاله سعى شده است مسئله معجزه بودن قرآن مجيد بيان گردد.

قرآن كريم معجزه جاويدان خاتم پيامبران است.پيامبران پيشين‏از قبيل ابراهيم و موسى و عيسى كه هم كتاب آسمانى داشته‏اند و هم معجزه، زمينه اعجازشان چيزى‏غير از كتاب آسمانى‏شان بوده است از قبيل تبديل شدن آتش سوزان به «برد و سلام‏» يا اژدها شدن چوب خشك و يا زنده‏شدن مردگان.بديهى است كه هر كدام از اين معجزات امرى موقت و زودگذر بوده است.ولى زمينه معجزه خاتم پيامبران،خود كتاب اوست.كتاب او در آن واحد، هم كتاب است و هم برهان رسالتش.و به همين دليل، معجزه‏ختميه بر خلاف ساير معجزات، جاويدان و باقى است نه موقت و زودگذر.

از نوع كتاب بودن معجزه خاتم پيامبران چيزى است متناسب‏با عصر و زمانش كه عصر پيشرفت علم و دانش و تمدن و فرهنگ است و اين پيشرفتها امكان مى‏دهد كه‏تدريجا جنبه‏هايى از اعجاز اين كتاب كريم مكشوف گردد كه قبلا مكشوف نبوده است، همچنانكه جاودانگى آن متناسب‏است با جاودانگى پيام و رسالتش كه براى هميشه باقى و نسخ ناپذير است.

قرآن كريم صريحا جنبه اعجازو فوق بشرى خود را در آياتى چند اعلام كرده (1)

همچنانكه به وقوع‏معجزات ديگر غير از قرآن از خاتم الانبياء تصريح كرده است.

در قرآن مسائل فراوانى مربوط به معجزات مطرح شده است، ازقبيل ضرورت همراه بودن رسالت رسولان الهى با معجزه، و اينكه معجزه «بينه‏» و حجت قاطع است، و اينكه پيامبران‏معجزه را به «اذن الله‏» مى‏آورند، و اينكه پيامبران تا آن حد معجزه مى‏آورند كه «آيت‏» و «بينه‏» بر صدق گفتارشان باشد،اما مكلف نيستند كه تابع «اقتراحات‏» مردم باشند و هر روز و هر ساعت هر كس مطالبه معجزه كند اجابت نمايند.

به عبارت ديگر، پيامبران «نمايشگاه معجزه‏» دائر نكرده و كارخانه‏معجزه سازى وارد ننموده‏اند، و امثال اين مسائل.

قرآن كريم همچنانكه اين مسائل را مطرح‏كرده است، با كمال صراحت معجزات بسيارى از پيامبران پيشين از قبيل نوح، ابراهيم، لوط، صالح، هود، موسى و عيسى نقل‏كرده است و بر روى آنها صحه گذاشته كه به هيچ وجه قابل تاويل نيست.

برخى از مستشرقان و كشيشان مسيحى به استنادآياتى كه قرآن به «اقتراحات‏» مشركان در مطالبه معجزه جواب منفى داده است، مدعى شده‏اند كه پيامبر اسلام به مردم‏مى‏گفته من معجزه‏اى جز قرآن ندارم، اگر قرآن را به عنوان معجزه مى‏پذيريد فبها و الا از من معجزه‏اى ديگر ساخته‏نيست.بعضى از نويسندگان «روشنفكر» مسلمان اخير نيز همين نظر را پذيرفته‏اند و آن را به اين شكل توجيه كرده‏اند كه معجزه‏دليل است اما دليل اقناعى براى بشر نا بالغ و كودك كه در پى امور اعجاب آور و غير عادى است، انسان رشد يافته‏به اين گونه امور توجهى ندارد و سر و كارش با منطق است، و چون دوره پيامبر اسلام دوره عقل و منطق است نه دوره اوهام‏و خيالات ذهنى، پيامبر اسلام از اجابت درخواست هرگونه معجزه‏اى غير از قرآن به اذن خدا امتناع كرده است.مى‏گويند: «استعانت از معجزات و خرق عادات براى پيغمبران‏سلف اجتناب ناپذير بود، چه، راهنمايى ايشان به يارى استدلال عقلى در آن دوران، دشوار بلكه محال مى‏نمود...

در عصر ظهور پيغمبر اسلام، جامعه بشرى‏دوران كودكى را پشت‏سر گذاشته، به دوره بلوغ فكرى پاى مى‏گذاشت.كودك ديروز كه نيازمند مادرى بود تا دستش گيرد ورفتنش بياموزد خود مى‏توانست بر روى پاهايش بايستد و عقلش را به كار اندازد...بى‏دليل و حكمت نبود كه پيغمبر اسلام در برابر اصرار منكرين‏و معاندين به آوردن معجزات و خرق عادات، مقاومت مى‏ورزيد و در اثبات حقانيت دعوت خويش به استدلال‏عقلى و تجربى و شواهد تاريخى اتكا مى‏فرمود...با وجود اينهمه اصرار و لجاجت منكرين، پيغمبر اسلام از آوردن معجزاتى نظيرآنچه پيامبران سلف مى‏آوردند به امر خدا امتناع مى‏ورزيد و تنها بر قرآن به عنوان معجزه‏اى كه نظيرى براى آن نخواهدبود تكيه مى‏كند.قرآن، معجزه خاتم پيامبران، خود دليل ديگرى بر خاتميت رسالت است، كتابى است محتوى حقايق عالم‏خلقت و تعاليم و راهنماييهاى زندگى در كمال هماهنگى در جميع جهات، معجزه‏اى در خور بشر رسيده وعاقل نه كودك پايبند اوهام و تخيلات ذهنى.»(۲) مى‏گويند: «فضايى كه انسان گذشته در آن دم مى‏زده است همواره‏مملو از خرافات و موهومات و خوارق عادات بوده است و جز آنچه «بر خلاف عقل و حس‏» باشد در احساس وى اثر نمى‏گذاشته‏است، از اين روست كه در تاريخ، بشريت را مى‏بينيم كه همواره در جستجوى «اعجاز» است و شيفته «غيب‏» .اين‏حساسيت در برابر هر چه نامحسوس و نامعقول است، در ميان مردمى كه از مدنيت دورترند شديدتر است.اينان به همان اندازه‏كه به «طبيعت‏» نزديكترند به «ماوراى طبيعت‏» مشتاق‏ترند و «خرافه‏» زاده معيوب اين حقيقت است.انسان صحرا همواره‏در پى «معجزه‏» است، جهان وى مملو از ارواح و اسرار شگفت‏انگيز است... روح يك انسان باستانى، تنها هنگامى متاثر مى‏شودكه نگاهش در برابر امرى به «اعجاب‏» آيد و آن را مرموز و سحر انگيز و مبهم بيند.از اينجاست كه مى‏بينيم نه تنها پيغمبران‏بلكه پادشاهان و زورمندان و حكيمان هر قومى براى توجيه خويش به امور خارق العاده متوسل مى‏شده‏اند، و در اين‏ميان، پيغمبران كه مبناى رسالتشان بر «غيب‏» نهاده شده است، بيش از ديگران مى‏بايست به «معجزه‏» دست بزنند، چه، درايمان مردم روزگارشان «اعجاز» بيش از منطق و علم و حقيقت محسوس و مسلم عينى كارگر بوده است.اما داستان محمد ازاين قاعده مستثنى است.وى در جامعه‏اى كه تنها در بزرگترين شهر تجارتى و باز و پيشرفته‏اش هفت «خط نويس‏» بيش‏نبوده است و جز به «فخر و شمشير و كالا و شتر و پسر» نمى‏انديشيده است، «معجزه‏» خويش را «كتاب‏» اعلام مى‏كند واين خود يك معجزه است.كتاب!در كشورى كه تاريخ يك نسخه كتاب در آن سراغ ندارد!خدايش به «مركب‏» ، «قلم‏» و «نوشته‏» سوگندمى‏خورد در ميان مردمى كه قلم را ابزار كار چند مرد زبون و عاجز و بى‏افتخار مى‏دانند، و اين خود يك «معجزه‏» است...كتاب‏تنها معجزه‏اى است كه همواره مى‏توان ديد، هر روز آن را معجزه آساتر مى‏توان يافت و تنها معجزه‏اى است كه‏بر خلاف ديگر معجزات، هر كه خردمندتر و دانشمندتر است و هر جامعه‏اى كه پيشرفته‏تر و متمدن‏تر است، اعجاز آن رادرست‏تر و عميق‏تر خواهد يافت، تنها معجزه‏اى است كه اعتقاد بدان تنها به معتقدان امور غيبى منحصر نيست و اعجاز آن راهر انديشمندى معترف است، تنها معجزه‏اى است كه نه براى عوام بلكه براى روشنفكران است...، تنها معجزه‏اى است‏كه بر خلاف ديگر معجزات، تنها براى تحريك حس اعجاب و اعجاز بينندگانش نيست، مقدمه‏اى و وسيله‏اى براى پذيرش‏يك رسالت نيست، براى تعليم و تربيت گروندگان وى است، خود هدف پذيرش است، خود رسالت است.و بالاخره معجزه محمد از مقوله‏امور «غير بشرى‏» نيست گرچه يك عمل غير بشرى است، و از اين‏رو بر خلاف معجزات پيشين كه تنها عاملى براى «باور»مردم به كار مى‏رفت(آنهم مردم معدودى كه آن را مى‏ديدند)و جز آن هيچ سودى نداشت، معجزه محمد از نوع عالى‏ترين‏استعداد انسانى است و مى‏تواند به عنوان عالى‏ترين سرمشق وى به كار آيد، سرمشقى كه همواره در دسترس اوست...محمدمى‏كوشد تا كنجكاوى مردم را از امور غير عادى و كرامات و خوارق عادات، به مسائل عقلى و منطقى و علمى وطبيعى و اجتماعى و اخلاقى متوجه سازد و جهت‏حساسيت آنها را از «عجايب و غرايب‏» به «واقعيات و حقايق‏» بگرداند، و اين‏كوشش ساده‏اى نيست، آنهم با مردمى كه جز در برابر هر چه غير طبيعى است تسليم نمى‏شوند و آنهم به دست مردى كه خودرا در ميان آنان پيغمبر مى‏خواند.خود را پيغمبر خواندن و مردم را به سالت‏خدايى خويش دعوت كردن و در عين‏حال رسما اعتراف كردن كه «من از غيب آگاه نيستم‏» كارى شگفت است و جز ارزش انسانى آن، آنچه سخت‏شورانگيزاست، صداقت‏خارق العاده‏اى است كه در كار او احساس مى‏شود و هر دلى را به تقديس و هر انديشه‏اى را به تعظيم و تحسين وامى‏دارد.ازاو مى‏پرسند اگر تو پيغمبرى، قيمت كالاها را از پيش به ما بگو تا در تجارتمان سود بريم.قرآن به وى دستورمى‏دهد كه بگو: جز آنچه خدا خواسته است، من مالك نفع و ضررى براى خود نيستم و اگر از غيب خبر مى‏داشتم خير را زيادمى‏كردم و شر به من نمى‏رسيد، من جز بيم دهنده و بشارت گويى براى مردمى كه ايمان دارند نيستم(اعراف/188).اما پيغمبرى‏كه غيبگو نباشد و با ارواح و پريان و جنيان گفتگو نكند و هر روز كرامتى از او سر نزند، در چشم مردم صحرا چه جلوه‏اى‏مى‏تواند داشت؟محمد آنان را به تفكر در كائنات، به پاكى و دوستى و دانش و وفا و فهم معنى هستى و حيات و سرنوشت آدمى مى‏خواند وآنان از او پياپى معجزه مى‏طلبند و غيبگويى و كرامت مى‏خواهند، و خدا از زبان او با لحنى كه گويى چنين‏كارى از او هرگز انتظار نمى‏رود مى‏گويد: «سبحان ربى هل كنت الا بشرا رسولا» (سبحان الله!مگر من جز يك بشر فرستاده‏اى هستم؟)» (۳) .

آنچه بيشتر مورد استناد اين‏گروه واقع شده آيات 90 - 93 سوره اسراء است كه مى‏فرمايد: و قالوا لن نؤمن لك حتى تفجر لنا من الارض ينبوعا.اوتكون لك جنة من نخيل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجيرا.او تسقط السماءكما زعمت علينا كسفا او تاتى بالله و الملائكة قبيلا.اويكون لك بيت من زخرف او ترقى فى السماء و لن نؤمن لرقيك حتى تنزل علينا كتابا نقرؤه قل سبحان ربى هل كنت الا بشرا رسولا.

گفتند تو را تصديق نمى‏كنيم تا آنكه براى ما از زمين‏چشمه‏اى بشكافى، يا تو را باغى از خرما و انگور باشد كه نهرها در آنها جارى سازى، يا پاره‏اى از آسمان را چنانكه گمان مى‏برى‏بر ما بيفكنى، يا خدا و فرشتگان را روبروى ما حاضر سازى، يا تو را خانه‏اى از طلا باشد، يا به آسمان بر شوى، و هرگز بالا رفتنت‏را گواهى نكنيم مگر آنكه نامه‏اى از آسمان بر ما نازل كنى.بگو منزه است پروردگارم، آيا من جز بشر فرستاده‏اى هستم؟ مى‏گويند اين آيات نشان مى‏دهد كه مشركان‏از پيامبر معجزه‏اى(غير از قرآن) مى‏خواستند و پيامبر امتناع مى‏كرد.

ما ضمن تاييد بعضى از مطالبى كه نقل كرديم، خصوصا آنچه‏در مزيت معجزه بودن كتاب نسبت به ساير معجزات گفته شد، متاسفيم كه نمى‏توانيم با همه‏اين نظريات موافق باشيم.آنچه از نظر ما قابل بحث است چند مساله است: 1.پيامبر اسلام معجزه‏اى غير از قرآن نداشته و در مقابل‏تقاضاى معجزه غير از قرآن امتناع مى‏كرده و آيات سوره اسراء دليل بر اين مطلب است . ارزش و كاربرد اعجاز چقدر است ؟ آيا اعجاز و امر خارق العاده‏چيزى بوده متناسب با دوره كودكى بشر كه عقل و منطق كارگر نبوده و هر كس حتى حكيمان و پادشاهان، خود رابا اين امور توجيه مى‏كرده‏اند، پيامبران نيز مجبور بوده‏اند با همين گونه امور خود را توجيه كنند و مردم را قانع‏سازند، پيغمبر اسلام كه معجزه‏اش كتاب است از اين قاعده مستثنى است، او خود را با كتاب و در حقيقت با عقل و منطق توجيه كرد؟ 3.پيامبر اسلام مى‏كوشد مردم را از امور غيرعادى و كرامات و خوارق عادات، به مسائل عقلى و منطقى متوجه سازد و حساسيت آنها را از «عجايب و غرايب‏» به «واقعيات و حقايق‏» بگرداند.

--------------------------------------------------------------------------------------

 1.مانند اين آيه: و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على‏عبدنا فاتوا بسورة من مثله.(بقره/23).اگر در آنچه بر بنده خويش فرود آورده‏ايم ترديد داريد، سوره‏اى مانند آن را بياوريد.

۲.دكتر حبيب الله پايدار: فلسفه تاريخ از نظر قرآن، ص 15 و 16.

 ۳.دكتر على شريعتى: اسلام شناسى، ص 502 - 506.

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم دی 1387ساعت 4:5  توسط نوای دل   |  نظر بدهید

 

 

                                       معجزه رياضی قرآن

 

هر فرد نا مسلمان منصفی با خواندن مطالب زير ايمان ميآورد که قران کلام خدا است

چه رسد به افرادی که مسلمان هستند

 

جمله ”بسم الله الرحمن الرحيم“ 19 حرف  است، و در آيه 74:30 سوره مدثر آمده است كه نگهبانان جهنم 19 فرشته هستند

و هر كس كه بگويد قرآن سخن انسان است خداوند او را وارد جهنمی ميكند كه 19 فرشته نگهبان آن هستند.

 ما ميدانيم که عدد 19 عدد اول  ( prime number ) است. عدد اول عددی است كه فقط بر خودش و بر يك قابل تقسيم باشد.

افراد مختلفی در گذشته و حال سعی کرده اند که به رمزهای معجزات رياضی قرآن پی ببرند.

در گذشته، يکی از اين افراد پيگيری های زيادی در اين مورد انجام داد و به موفقيت های زيادی "در اين مورد" رسيد.

در سالهای اخيرآقای كورش جم ‌نشان كه در زمان حاضر در تهران زندگی ميكند با يك ماشين حساب كوچك به نتيجه‌ای رسيد

كه شما ميتوانيد آن را امتحان كنيد. او شماره هر سوره را با تعداد آيات آن بصورت زير جمع كرد:

 

 

جمع

 

تعداد آيه

 

شماره سوره

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391ساعت 19:3 توسط اسی و پوری| |

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin